هنگامى که زنان کوفه با مشاهده اوضاع و احوال کاروانیان حسینى، زارى مى کردند، و گریبانهاى خود را چاک مىزدند و مردان کوفى نیز بهمراه آنان مى گریستند و بیتابیها مى کردند، حضرت زینب علیها السلام بر سر مردم نهیب زد که: «خاموش باشید!»
با این نهیب، نه تنها آنه جماعت انبوه ساکت شدند بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد.
آنگاه حضرت زینب علیها السلام پس از حمد و ستایش پروردگار و درود بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به آنان فرمود: «اى مردم کوفه! اى جماعت نیرنگ و افسون و بى بهرگان از غیرت و حمیت! اشک چشمتان خشک مباد و نالههایتان آرم نگیرد، مثل شما مثل آن زنى است که تار و پود تافته خود را در هم ریزد و رشته هاى آن را از هم بگسلد، شما سوگندهایتان را دست آویز فساد و نابودى خود قرار دادید.
شما چه دارید جز لاف و غرور و دشمنى و دروغ؟! و بسان کنیزان خدمتکار، چاپلوسى و سخن چینى کردن؟! و یا همانند سبزه اى که از فضولات حیوانى تغذیه مى کند و بر آن مى روید، و یا چون نقره اى که روى گورها را بدان زینت و آرایش کنند، داراى ظاهرى فریبنده و زیبا، ولى درونى زشت و ناپسند!
براى (آخرت) خود، چه بد توشه اى اندوخته و از پیش فرستادید تا خداى را به خشم آورید و عذاب جاودانه او را به نام خود رقم زنید! آیا شما (شمایى که سوگندهایتان را ندیده گرفتید، و پیمانهایتان را گسستید) براى برادرم - حسین - گریه مى کنید؟! بگریید که شایسته گریستنید، بسیار بگریید و اندک بخندید که ننگ (این کشتار بیرحمانه) گربیانگیر شما است و لکه این ننگ (ابدى) بر دامان شما خواهد ماند، آن چنان لکه ننگى که هرگز از (دامان) خود نتوانید شست.
و چگونه مى خواهید این لکه ننگ را بشویید در حالى که جگر گوشه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و سید جوانان بهشت را (به افسون و نیرنگ) کشتید؟! همان کسى که در جنگ، سنگر و پناهگاه شما بود و در صلح مایه آرامش و الیتام شما، و نه به مثابه زخمى که با دهان خون آلوده به روى شما بخندد. در سختیها و دشواریها، امیدتان به او بود و در ناسازگاریها و ستیزهها، به او روى مى آوردید.
آگاه باشید که توشه راهى که از پیش براى سفر (آخرت) خود فرستادید بد توشه اى بود، و بار سنگین گناهى که تا روز قیامت بر دوشهایتان سنگینى خواهد کرد، گناهى بس بزرگ و ناپسند است.
نابودى باد شما را، آنهم چه نابودى! و سرنگونى باد (پرچم) شما را، آنهم چه سرنگونى!
تلاش (بى ثمرتان) جز ناامیدى ثمر نداد، دستان شما (براى همیشه) بریده شد و کالایتان (حتى در این بازار دنیا) زیان کرد، خشم الهى را به جان خود خریدید و مذلَت و سر افکندگى شما حتمى شد.
آیا شما مى دانید که چه جگرى از رسول خدا شکافتید، و چه پیمانى گسستید و چه حرمتى از آنان دریدید و چه خونهایى را ریختید؟!!
کارى بس شگفت کردید! آنچنان شگفت که نزدیک است از هراس (این حادثه) آسمانها از هم بپاشد! و زمینها از هم بشکافد! و کوهها از هم فرو ریزد! مصیبتى بس دشوار و جانفرسا و طاقت سوز و شوم و در هم پیچیده پریشانى که از آن راه گریزى نیست، و در بزرگى و عظمت همانند درهم فشردگى زمین و آسمان.
آیا در شگفت مى شوید اگر (در این مصیبت جانخراش) چشم آسمان، خون ببارد؟!
هیچ کیفرى از کیفر آخرت براى شما خوار کنندهتر نیست، و آنان (سردمدران حکومت اموى) دیگر از هیچ سویى یارى نخواهند شد، این مهلت شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتابزدگى در کارها، پاک و منزه است، و از پایمال شدن خون (بیگناهى، چرا) بهراسد (که او انتقام گیرنده است) و در کمین ما و شماست...